I Stand for peace, freedom of speech and Human Rights |
1- سفر محمد کریم خلیلی معاون دوم ریاست جمهوری افغانستان با جمعی از وزرای کابینه به ولایت بامیان؛ که در این سفر تعمیر جدید دانشگاه بامیان، سرک بامیان یکاولنگ، میدان هوایی بامیان و شهرک مجاهدین در زارین یکاولنگ افتتاح گردید.
2- مسمومیت دانش آموزان دختر: در سال 1391 تعدادی زیادی از دانش آموزان دختر در مرکز ولایت بامیان در داخل مکتب هایشان مسموم گردیده و به شفاخانه مرکز بامیان انتقال گردیدند که علت این مسمومیت ها مشخص نگردید و عده ای آنرا تحرک و عملکرد مخالفین دولت افغانستان برای انصراف دختران از رفتن به مکتب قلمداد نمودند.خانم سرابی در پاسخ به یک سئوال در مورد انتخابات بیان داشت که ما کوشش میکنیم تا یک انتخابات آزاد و شفاف را در بامیان برگزار نماییم.
ثمره اين سفر، افتتاح سرك باميان - يكاولنگ، افتتاح دانشگاه باميان و ميدان هوايي واقع دشت عيسي خان بود.
براي ديروز بعد از ظهر هم در محفلي در پارك ولايت باميان مقامات محترم با ايراد سخن پرداختند و از بزرگواري خودشان گفتند و از خواري و درماندگي باميان و شهرواندانش!
البته در اين محفل در ابتدا براي (عده خاصي) كارت دعوت فرستاده شده بود و اما در جريان محفل تعدادي كه آمده بودند برنگشتند و از سخنان وزرا و فضلا فيض بردند.
سوال اينجاست كه بعد از ده سال چرا نصف كابينه به باميان آمدند؟ كدام دستآوردهاي بزرگ را بر رخ مردم ميكشند؟ چند بار ميدان هوايي را افتتاح ميكنند؟ هزينه هاي اين سفر چقدر است و چرا اين پول در ساختن يك پروژه هزينه نميشود؟ با توجه به نگرانيهاي بعد از 2014 آيا مقامات محترم در صدد احياي تشكيلات و ... هستند؟ به جز راه بندان و گرد و خاك تحفه اي ديگري هم داشتند؟
به هر صورت قدم شان مبارك باشد و خوش آمدند، اگرچه دير آمدند و با دستهاي تقريبا خالي........
کار ساخت آکادمی ملی افسران ارتش افغانستان، امروز آغاز شد. این آکادمی قرار است در منطقه تفریحی قرغه در غرب شهر کابل ساخته شود. این اکادمی براساس مدل اکادمی ملی سلطنتی 'سندهرست' بریتانیا و به کمک مالی این کشور ساخته خواهد شد.
گروه بین المللی بحران در گزارشی که تازه نشر کرده است، در مورد احتمال سقوط دولت افغانستان پس از خروج نیرو های خارجی، هشدار داده است. در این نوشته، امکان به واقعیت پیوستن این احتمال ارزیابی میشود. سرنوشت آینده دولت افغانستان دست کم به چهار مساله پیوند بیشتری خواهد داشت.
یافته های یک گزارش تازه سازمان ملل متحد نشان می دهد که طالبان درسال گذشته بیش از ۴۰۰ میلیون دلار از راه جمع آوری اعانه، و همچنین اخاذی ازبازرگانان و قاچاقچیان مواد مخدر، درآمد داشته اند.
کارشناسان سازمان ملل متحد این گزارش را برای شورای امنیت این سازمان تهیه کرده اند.
خانه های تخریب شده از کسانی میباشد که یا جای آن را از مردم محل خریداری نموده اند و یا از خود شاروالی بامیان سند آن را بدست آورده اند. شاروالی بامیان دلیل تخریب خانه های مردم را جلوگیری از ساخته شدن خانه های خود سر و تطبیق پلان فرهنگی میگوید و میافزاید که خانه های ساخته شده در ساحه میراث های فرهنگی یونسکو ساخته شده است.
ریس اطلاعات و فرهنگ بامیان هم گفته است که ما خانه های مردم را از سر دلسوزی خراب نموده ایم؟! جناب ریس اطلاعات و فرهنگ بامیان همیشه از اعمار خانه های به گفته ایشان "خودسر" در مناطق و ساحات باستانی شاکی بوده اند.
در اینجا چند سوال مطرح میشود:
1- چرا خانه های مردم بامیان بدون اطلاع قبلی و در نظر گرفتن جای جدید از طرف شاروالی تخریب گردید؟
2- ما مردم بامیان که همیشه از تعصب و تبغیض و ظلم حکومت کرزی نسبت به بامیان شاکی هستیم ؛باشد به جایش؛ چرا شاروالی بامیان و والی بامیان خانه های بامیانی ها را تخریب میکنند؟
3- آیا به جز زمینهای والی صاحب که شهر جدید را بالای آن بنا نموده است در جای دیگر مردم حق خانه سازی ندارند؟ حتی بالای زمین پدری شان؟
4- نصف مرکز بامیان ساحه سبز است و نصف دیگرش هم ساحه ماستر پلان فرهنگی یونسکو و کسی حق ساخت و ساز در این مناطق را ندارند پس مردم بامیان باید به کجا بروند؟
5- سوال اساسی اینست که بودای بامیان؛ ساحه باستانی یونسکو و... چه منفعتی برای مردم بیچاره بامیان دارد؟ اگر عوایدی هم داشته باشد به جیب حکومت محلی و یا دولت مرکزی میرود که در هر دو صورت به مردم نفعی ندارد؟
5- اگر خانه های مردم غریب و بیچاره تخریب میگردد پس هوتلهایی را که حاجی نبی؛ سیما ثمر و بقیه زورمندان در بهترین نقاط بامیان ساخته اند را چرا تخریب نمیکنند؟
6- ریاست اطلاعات و فرهنگ که مدافع ساحات باستانی در بامیان میباشد کدام کارهای فرهنگی را برای بامیان انجام داده است؟
6- در پشت تمام این تخریبات و توطیه ها بر ضد مردم بامیان کیها قرار دارند؟
در نوشته هایی بعدی به جواب این سوالها میپردازیم و کوشش میگردد که عاملین خیانت به مردم بامیان شناسانده شده و مردم بامیان بدانند که آنها از طرف چه کسانی متضرر میگردند. هرکسی که در این ولایت به نان و نوایی رسید فردا نمکدان میشکند و با استفاده از زور چند روزه خود حکومت استبدادی تشکیل میدهد. اینها باید بدانند که ظلم بالای این مردم دیگر بس است و نشود که روزی کاسه صبر مردم لبریز گردد!
قصه از این قرار است که همسایه ها میگند یک شب جناب باراک حسین اوباما ده طیاره سوار میشه و مستقیم میایه کابل و با کرزی ما یک سند را امضا میکند که مه نمیفامم چه بوده اما کاکا رجب دهقان همسایه ما میگه که پیمان "استراپیژیک" است . گذشته از اینکه این پیمان خواب از کله احمدی نژاد و گیلانی و ... پراند؛ عکس العمل سیاست فام های افغانستانی را نیز در پی داشت. هر دفعه که میرفتم ده یک سایت و یا فیسبوک میدیدم که از بزرگ تا کوچک یک تحلیل را ده باره این پیمان نوشته کردند. راستی که ماما قربان گفته بود که انسان موجود سیاسی است گپش کاملا درست بوده همگی ده کشور ما سیاست مدار هستند. یک تعداد نوشته کده که ما با تمام خویش و قوم خود از امضای این پیمان حمایت میکنیم و تعدادی هم گفته والله اگر تمام گوسفندان خوده از دست بتیم و یک جو هم ده خانه خود نداشته باشیم والله اگر با این پیمان موافقت کنیم! اگر چه نمیفامیم که ده این سند چه نوشته شده اما همی که با امریکا امضا شده ما خو خوش نیستیم!
ده این میان یک تحلیلگر محلی ما که خواست هویتش ده تاقچه محفوظ باشه ده باره پیمان استراتیژیک میگه: " با امضای این پیمان قیمت زمین و گله دختر بالا رفت، چرا که حالا همه مطمین شدند که تا سال 2024 اگر ده انفجار کدام واسکت برابر نشدند زنده میمانند و میتانند خانه داری و زن داری کنند پیش از این خو مردم میگفت اگر خانه بخریم و زن بگیرم اگه جنگ شود کجا شویم؟ خانه به یغما میره و زن را کی به خود به مهاجرت برده و نان داده میتانه اما فعلا تا حدی دل مردم جمع شده!"
اینجانیب گزارشگر وبلاگ، محل امضای پیمان (البته چند روز بعد) زیر زمینی ارگ ریاست جمهوری.
اشاره: من خود شاهد بودم که پاره سنگ های بت های منهدم شدۀ بامیان پس ازتخریب، برلاری ها بارشده وبه پشاور رسیده بود. هرکسی از تندروان ومردم اوهام زده، قطعات سنگ ها را پارچه پارچه می خریدند. حالا همین رسم به شکل دیگری پس ازتخریب خانه بن لادن احیا شده و خرده پاره های سنگ وخشت خانه با مقدس نمایی ازسوی مفتی های تاجر، به فروش می رسد.
این هم گزارش درین باره:
شکیل احمد یوسفزای کسی که منزل اسامه بن لادن رهبر سابق گروه القاعده در شهر ابيت آباد پاکستان را با خاک یکسان کرد از جانب گروه طالبان به مرگ تهدید شد. به گزارش خبرگزاری فرانسه شکیل احمد به منظور دستیابی به مصالح ساختمانی ناشی از خرابی این منزل، 400 هزار روپیه معادل 4500 دلار به دولت پاکستان پرداخت کرده است. منزل سه طبقه بن لادن در ابيت آباد پاکستان در ماه فبروری گذشته توسط این مرد پاکستانی با خاک یکسان شد، اما وی علاوه بر دست یابی به مقدار زیادی آهن ، تکه های آجر این منزل را به هواداران و علاقه مندانی که از جاهای مختلف پاکستان آمده بودند، به فروش رساند. یوسفزای (47 ساله) گفته است که گروه طالبان با ارسال پیام هایی وی را تهدید به قتل کرده است. اما او می گوید به این کار افتخار می کند چرا که توانسته است یکی از آثار شرم آوری که به کشورش منتسب است را از بین ببرد. او افزود :" من ترسی ندارم اما گاهی فکر می کنم که با این کار خانواده ام را در معرض خطر قرار داده ام." یوسفزای که یک دختر هفت ساله دارد می گوید :" همسرم احساس ترس می کند و هر وقت دیر به منزل بروم گمان می کند که کشته یا ربوده شده ام." مرد پاکستانی همچنین گفت :" با خراب کردن منزل بن لادن این پیام را به جهانیان فرستادم که مردم پاکستان بر ضد تروریسم هستند." اما وی در عین حال امیدوار است که با فروش مصالح ساختمانی و نیز تکه های آجر به هوادارن و علاقه مندان به سود خوبی دست یابد. گفتنی است که هم اکنون زمین منزل رهبر سابق القاعده به میدانی برای بازی کریکت که پاکستانی ها شیفته آن هستند تبدیل شده است.
منبع: رزاق مامون - اتاق خبر و تحليل
ستار سعیدی - بی بی سی
خبرهایی که این روزها از اوضاع و احوال مهاجران افغان در ایران می رسد، واژه آپارتاید را در ذهن خیلی ها تداعی می کند.
برای من، شنیدن عبارتهایی مانند منطقه افغان ممنوع (مازندران)، یا خبرهایی مثل ممانعت از ورود مهاجران افغان به یک پارک تفریحی در اصفهان، اکنون که چند سالی است در خارج از ایران زندگی می کنم، حیرت آور و آزاردهنده شده است.
شاید به این دلیل که حالا دیگر می دانم افغان بودن ننگ و عار نیست و دریافته ام که می توان در یک کشور دیگر زندگی کرد و همانند شهروندان آن، از حقوق مساوی برخوردار بود، درس خواند، کار کرد، سفر کرد و دلمشغولی هایی فراتر از زنده ماندن و گرسنه نماندن داشت.
اگر هنوز در ایران بودم، بی تردید به این تقدیر تن می دادم و همانند صدها هزار مهاجرِ ناگزیر دیگر، فکر می کردم که ما محکوم به چنین سرنوشتی هستیم و میزبان حق دارد برایمان تعیین تکلیف کند.
در مشهد، شهری که من نزدیک به دو دهه، از همان سالهای کودکی در آن زندگی کردم، محلات مشخصی بود که افغان ها حق نداشتند در آنها زندگی کنند... نه، بهتر است بگویم محلاتی بود که افغان ها حق داشتند در آنها زندگی کنند؛ از آن جمله، محله فقیرنشینی بود در شرق شهر، به نام طُلاب، که جمعیت زیادی از افغان های مهاجر را درخود جای داده بود.
افغان ها در این محله کارگاه های (عمدتاً مخفیانه) خیاطی و گلدوزی و کفشدوزی داشتند و دفاتر احزاب افغانی و مدرسه های خودگردان افغانها هم بیشتر در همین محله بود.
نام چند محله دیگر هم یادم هست، از جمله گُلشهر، محله ای در جنوب شرق شهر که به خاطر کثرت حضور افغان های هزاره، به کابلستان معروف شده بود و همینطور محله های مهرآباد و قلعه ساختمان و خواجه ربیع و طبرسی و چند محله حاشیه ای دیگر.
در دنیای کودکی من، محلاتی که افغان ها می توانستند در آنها اقامت داشته باشند، بسیار گسترده و وسیع به نظر می رسید، اما حالا که به نقشه مشهد نگاه می کنم، می بینم تمام وسعتِ مجاز برای هموطنانم در این شهر بزرگ مهاجرپذیر، به سختی یک پنجم شهر را دربر می گرفت.
وقتی منطقه ای، افغان ممنوع می شد، مدرسه ها دانش آموزان افغانی را نمی پذیرفتند و بنگاه های معاملات حق نداشتند در آن مناطق به مهاجران افغان خانه اجاره بدهند.
هیچ قانون مشخصی در این مورد وجود نداشت که بر چه اساس، یک محله، افغان ممنوع می شد. افغانها که اساسا حق نداشتند یا به خود حق و جرات نمی دادند از مسئولان بپرسند چرا باید در محلات مشخص و محدود، آن هم فقیرنشین و عقبمانده زندگی کنند و کسی هم به آنها توضیح نمی داد.
اما حدس و گمان خود مهاجرین عموما این بود که دولت می خواهد آنها را در محلات مشخصی جمع کند تا دسترسی به آنها و در صورت لزوم، اخراج دسته جمعی شان، آسان تر باشد.
در محلات اعیان نشین شهر - یا اصطلاحا بالاشهر - هم البته می شد ردپای افغان ها را دید، نه فقط کسانی که برای کارگری به بالاشهر می آمدند، بلکه تاجران و سرمایه دارانی که حداقل از دید دولت و برخی مردم، جنسشان با بقیه افغان ها فرق داشت، دستشان به دهانشان می رسید، خانه های گرانقیمت اجاره می کردند، ماشین های مدل بالا سوار می شدند و فرزندانشان را به مدرسه های غیرانتفاعی (پولی) می فرستادند.
کسانی هم که به نوعی اقامت شان سیاسی بود، حق داشتند در محله های اعیان نشین شهر زندگی کنند. نیمی از حدود دو دهه زندگی من در مشهد هم، به دلایلی، در همین محلات افغان ممنوع گذشت.
محل دفن پدر: یک شهر افغان ممنوع
پدرم پیش از جنگ در هرات زمین داشت و کشاورزانی که ما به آنها بزگر (برزگر) می گفتیم بر روی این زمین ها کار می کردند. حکومت کمونیستی که روی کار آمد، اصلاحات ارضی شد و زمین های پدرم را که از دید آنها یک فئودال نابکار بود گرفتند و بین همان کشاورزان تقسیم کردند.
ما از بد حادثه به ایران مهاجر شدیم. حدود ده سال بعد، زمانی که دکتر نجیب الله، واپسین رئیس جمهور رژیم چپگرای افغانستان، سیاست های کمونیستی خود را تعدیل کرد، زمین های ما را هم پس دادند.
حالا ما در ایران بودیم و زمین هایمان در افغانستان. پدرم چندباری به افغانستان بازگشت تا به زمین ها سرکشی کند و پول محصول زمین ها را جمع کند.
رفت و آمد میان ایران و افغانستان تا آن زمان هنوز ضابطه مند نشده بود و بیشتر به صورت قاچاقی انجام می شد.
در ایران هم به تازگی جنگ پایان یافته بود و دولت سازندگی به ریاست هاشمی رفسنجانی، کم کم سامان دهی به امور مرزها را آغاز کرده بود و یکی از این تدابیر، افزایش گشت های مرزی بود.
پدرم در راه بازگشت از یکی از سفرهایش به افغانستان، طعمه یکی از این گشت ها شد. خودرو پلیس، وانت حامل پدرم و غله هایی که با خود از زمین های آزاد شده مان آورده بود را تعقیب کرد و وانت واژگون شد. پدرم در دم کشته شد، در منطقه ای بین سنگان و خواف در شرق خراسان. جنازه قابل انتقال به مشهد نبود، برای همین در قبرستانی در بخشداری خواف دفنش کردند.
ما مهاجران، حتی اگر اقامت قانونی داشتیم، برای سفر بین شهری (در مسیرهای مشخص و مدت زمان معین)، باید از وزارت کشور برگه تردد می گرفتیم. گرفتن چنین برگه هایی، هم زمان بر بود، هم پول زیادی نیاز داشت، برای همین، شمار اندکی از اعضای خانواده، از جمله مادر و برادر کوچکم توانستند خود را به خواف برسانند.
کوتاه زمانی پس از حادثه کشته شدن پدرم در تعقیب و گریز پلیس، خواف تبدیل به شهرستان شد و به دلایلی که هیچ وقت ندانستم، این شهر هم افغان ممنوع شد.
من که به دلیل نداشتن برگه تردد، نتوانسته بودم در مراسم کفن و دفن پدرم حضور یابم، دیگر هرگز نتوانستم به آن شهر بروم و قبرش را ببینم... از همان سال تا هنوز.
هریکین" بامیانیها طی یک گرهمآیی مسالمت آمیز در کابل با حضور تعدادی از نمایندگان مردم و فعالین مدنی به اوباما ریس جمهور امریکا تقدیم شد. این حرکت اعتراضی است به سیاستهای غلطی که امریکا در افغانستان عملی میکند و یا از عملی شدن آن از سوی حکومت افغانستان حمایت میکنند.
فعالین مدنی بامیان از تقسیم نا عادلانه قدرت، بی توجهی در عرصه های انکشافی بامیان، مذاکره با گروه طالبان و... شاکی بوده و از اوباما طی یک نامه سر گشاده خواسته اند تا سیاستهای غلطش را در افغانستان باز نگری نماید.
به نظر من کشانیده شدن فعالیت های مدنی از بامیان به کابل میتواند موثریت و کارآیی خاصی داشته باشد، زیرا هم حضور رسانه ها برای بازتاب خبر آن گسترده است و هم افراد و نهادهای زیادی هستند که این حرکتها برایشان مهم است. برای فعالین مدنی بامیان توفیق بیشتر در راه خدمت به بامیان آرزو میکنم. نامه سرگشاده فعالین مدنی بامیان به ریس جمهور امریکا را در ذیل بخوانید. روی ادامه مطلب کلیک کنید.در قتل عام ۱۳۷۹ یکاولنگ متاسفانه ناپختگی نظامی و یا هم تسامح در حفظ جان غیر نظامیان ویا هم... مسایل دیگر از طرف نیروهای خودی در این رویداد نقش داشت.
عکس از خبرگزاری جمهور
در قتل عام یکاولنگ گروهک وحشی طالبان تمام معیارهای بین المللی و حتی انسانی را نادیده گرفتند و وحشیانه بر روی مردم بیگناه آتش گشودند که این قضیه واکنش های جهانی را در پی داشت.
برادران ناراضی کرزی قاتلین مردم یکاولنگ
جالب است که امروز بازماندگان شهدای یکاولنگ در حالت رقت باری زندگی میکنند و از لحاظ اقتصادی در وضعیت ناگواری قرار دارند و کسانیکه بواسطه خون همین شهدا به چوکی و مقام رسیده اند و پایشان به ارگ باز شده است کوچکترین توجه به خوانواده های شهدا ندارند. و از طرف دیگر امروز مردم بامیان، بازمانده گان شهدا و تمام دنيا شاهد هستند كه كرزي با خون شهدا معامله ميكند و به قاتلين مردم يكاولنگ و هزاران شهيد ديگر اين ملت باج ميدهد و آنان را برادر ميخواند! در كشوري كه چيزي بنام عدالت و وجدان وجود ندارد و هميشه حق با زور و تعصب كور جاهلانه است. در چنين كشوري هيچ شهروندي نميتواند به اصول دموكراسي و حقوق بشر و عدالت اجتماعي باور داشته باشد در حاليكه هميشه حق مظلومان پايمال گرديده و مدعيان دموكراسي با جانيان و ناقضان حقوق بشر دست شان در يك كاسه میباشد.
امروز به هيچ صورت، ديگر آن شهيدان يكاولنگ كه روح شان شاد باد؛ بر نميگردند اما تنها چيزي كه ميتواند از درد بازماندگان شهدا بكاهد همانا محاكمه عاملان اين رويداد و رسيدگي به زندگي خوانواده هاي شهدا است.
مطالب و گزارشهاي بيشتر را در اين زمينه در خبر گزاري جمهور بخوانید.
من فکر میکردم که بعد از کشته شدن آقای ربانی ریس شورای عالی صلح آقای کرزی موقف جدی خواهد گرفت و از یک موضع جدی تر در مورد صلح و طالبان و پاکستان صحبت خواهد کرد. اما بر خلاف انتظار او مانند گذشته لیست شهدا را قرائت نمود و علاوه کرد که باید جامعه جهانی به لانه های تروریزم بپردازند و ما همیشه آماده مصالحه هستیم .

اقای کرزی افزود: من در گذشته ها هم گفته بودم که تروریزم دامن پاکستان را نیز خواهد گرفت و اکنون چنین شده است و این حرف به حقیقت پیوسته است.
آقای کرزی چند روز قبل گفته بود که بعد از این باید طرف صلح حکومت افغانستان دولت پاکستان باشد( به سبب اینکه تروریستان تحت امر و مورد حمایت پاکستان اند.)
ریس جمهور در اخیر این بیانیه گفت که او در مورد آینده صلح باز هم از یک جرگه مشوره خواهد خواست .
اما به نظر میرسد که این جرگه نیز از همان جرگه ها خواهد بود که قبلا داشتیم و نتایجش را دیدیم!
اما در این شرایط و بعد از انفجار لنگی برادر ناراضی کرزی در وزیر اکبرخان محل سکونت برهان الدین ربانی که منجر به شهادت ایشان گردید.اقوام دیگر که قربانی مصالحه کرزی و برادرانش میگردند به نظر میرسد که بعد از این بخاطر صلح به طالبان عذر نخواهند کرد و در طی ده سال گذشته دیده شد که مصارفات هنگفت و قربانی های متعدد برای صلح نتیجه ای مثبتی نداشت و اینک باید از راه دیگری وارد شد اگر چه آن راه به ضرر کرزی و برادرانش نیز باشد.
دیده شود که بعد از این آینده صلح و امنیت و برداران ناراضی به کجا خواهد رسید و سیاستمداران افغانستان چه تدبیری برای آینده این کشور خواهند اندیشید؟
پیش از این ، جشنواره با مدیریت اکوتوریزم برگزار میگردید اما امسال مدیریت جشنواره راه ابریشم به عهده اتاق تجارت بامیان است که به همکاری وزارت اطلاعات و فرهنگ و بخش توریزم شبکه انکشافی آغا خان دایر شده است.
در این جشنواره موسیقی، بازیهای محلی، نمایشات و ... اجرا گردید.
دیشب در شامگاه جمعه در حالیکه محمد عظیم هنرمند خوش صدای مناطق مرکزی با کاسیو اش برای علاقمندان اش میخواند ناگهان برقها رفت و همه جا تاریک شد و این عمل چند بار تکرار شد تا اینکه آهنگ به پایان رسیده و عظیم هنرمند در حضور صدها بامیانی از پشت ستیژ چنین دعا نمود:" اگر همین والی ما در بامیان برق آورد خدا خانه اش را آباد کند و اگر والی برق را نیاورد خدا خانه اش را خراب کند."
و حالا در بامیان بعد از عید سعید فطر تا اکنون این بانک پول نداشته و مردم را با مشکلات جدی روبرو ساخته است.
نمایندگی کابلبانک در بامیان در این روزها بعد از ساعات محدود فعالیت به نسبت نداشتن پول بسته میشود و مشتریان دست خالی از بانک خارج میشوند که این امر سبب نگرانی جدی مشتریان این بانک شده و آنها در مورد آینده پولهای شان نگران ساخته است.
یکی از کارمندان کابلبانک میگوید:" مشکلات بی پولی مقطعی بوده و حل خواهد شد او علاوه میکند که کابلبانک در حدود ۴۰ چهیل میلیون افغانی معاشات منسوبین اردوی ملی و برخی ارگانهای دولتی را از خرانه خودش پرداخته است و دولت تا هنوز پول بانک را نپرداخته است و این موضوع سبب مشکلات در نمایندگی بامیان این بانک شده است".
محمد حسین یکی از مشتریان کابلبانک میگوید که یک هفته میشود وی منتظر پول است اما هر بار به وی در حدود ۵ تا ۱۰ هزار افغانی پرداخته میشود که این پول اندک مشکلات وی را رفع نمیکند و کار و بار و تجارت وی را به مشکل مواجه ساخته است.
به هر صورت آنچه مهم است انتظار و مشکلات متداوم مردم برای دریافت پول است که باید مسولین ذیربط در این زمینه توجه جدی نمایند.
اما در مورد عنوان مطلب:
۱- در دو سال اخیر فعالیت های مدنی سمبولیک در اعتراض به کمکاری های حکومت و کارهای پوچ آنها در ولایت بامیان از طرف فعالین مدنی انجام گرفته است که به نظر من حرکت هایی هستند در خور، منطقي،بجا و دموكراتيك.
۲- اما اين حركت ها بايد در جوامع مدني و دموكراتيك انجام شود و در افغانستان زور مدار و در كشوري كه از هر لحاظ انارشي در آن حكمفرماست و هيچ گوش شنوا و چشم بينايي وجود ندارد و كسي به چنين اعمال مدني وقعي نمي نهند ديگر انجام آن چه سودي دارد؟
۳- در كشوري كه همه چيز در زور و زر تفسير ميشود و به عذر و زاري توجه نميشود و تعصب كور قبيلوي حكمفرما بوده و مسولين نه روحيه انتقاد پذيري دارند و نه از حركت مدني چيزي ميدانند انجام فعاليت هاي مدني به اين خاطر وقت تلف كردن است كه نتيجه ي دلخواه و مثبت در پي ندارد و گوش كسي به اين حرفها بدهكار نيست.
۴- وقتي نتوانيم با اعمال مدني تغييراتي مثبت و دلخواه ايجاد كرده و به اهداف اصلاح گرانه دست يابيم ديگر انجام آن بي فايده خواهد بود. در حاليكه نفس حركت هاي مدني خوب و پسنديده است ولي وقتي به آن بها داده نشود و توجه نشود، حركت هاي مدني نيز "آب در هاون كوبيدن است."
اسماعیل باچه خور باچه مرده
در رابطه به بی برقی بامیان:
منظور از اسماعیل "اسماعیل خان" وزیر انرژی و آب است.
تار دوستی که باریکه خدایا
شیولو،برلوی مو تاریکه خدایا
یک چیزه برق موگه ده ملک مردم
از روشنی ازو مو مندیم ماروم
اسماعیل باچه خورباچه مرده
کدام روز خدا بیه بموره
مگم روشنی شوه بامیون از مو
برکت بوفته ده خرمون از مو
وقره اسماعیل کوره خدایا
یا که از دل خو ناجوره خدایا
سرچوک مو الکین کته یه
اسماعیل کم سیال و خلخنده یه
قربون الکین که نخره موکونه
ده سر چوک، خوب جلوه موکونه
|
|
BLOGFA.COM |
|